این مطلب بخشی از فصل اول کتاب «دین وفرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت» است که توسط آقای «هاشم رضی» تالیف شده است.برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب «روزگاران» اثر
«دکتر عبداحسین زرین کوب » مراجعه کنید که در آن کتاب درباره این موضوع مفصل تر بحث شده وعلاوه بر موقعیت جغرافیایی در مورد پوشش گیاهی و حتی تنوع جانوران منطقه ایران در زمانهای دور و قبل از تاریخ اشاراتی دارد .
سرزمین ایران منطقه یی است سه گوش و بلند ٬ میان دو فرو رفتگی ٬ دریای خزر در شمال و خلیج فارس در جنوب . از لحاظ وضع منطقه یی حالتی حساس دارد٬ چه دو قسمت از آسیا ٬ یعنی آسیای غربی و آسیای مرکزی را چون پلی به هم پیوند می دهد. همچنین این سرزمین بلند جلگه های آسیا ی داخلی را به بلندیهای آسیای کوچک و اروپا متصل می کند.
مناطق کوهستانی این سرزمین بسیار و تقریبا در احاطه یک رشته جبال ممتد قرار دارد . در مغرب ٬ سلسله جبال زاگرس از شمال غربی تا جنوب شرقی امتداد دارد. درازای این سلسله کوهها از هزار کیلومتر تجاوز می کند و تقریبا حدود دویست کیلومتر پهنا دارد که به نسبت کم و بیش می شود .بلندی این کوهها از هزار تا هزار و هفتصد متر می رسد. دره هایی بسیار در مناطق کوهستانی وجود دارد که در درازا و پهنا تفاوت دارند و از پنجاه تا صد کیلومتر درازا و ده تا بیست کیلومتر پهنا دارند.
در قسمت مرکزی زاگرس قسمتی برامده وجود دارد که به سوی غرب و در بین النهرین پیش می رود.این قسمت لرستان کنونی بوده که هزاره دوم پیش از میلاد ٬ ساکنان آنجا ٬ یعنی کاسیان بابل را فتح کرده و مدت پنج قرن در ان منطقه حکم روایی داشتند.
اما در شمال فلات ٬ سلسله جبال البرز قرار دارد که بلندترین نقطه آن پنج هزار و ششصد متر است و دماوند نام دارد٬ که در امتداد سواحل جنوبی دریای خزر امتداد دارد. رشته کوههای البرز از جانب انتهای غربی به آذربایجان ایران می رسد که میانه آن دریاچه ارومیه قرار دارد با آبی شور .این قطعه زمین که جنبه مذهبی نیز دارد و به روایتی زادگاه پیامبر بزرگ پارسی٬̓ یعنی زرتشت شمرده می شود ٬ در طول تاریخ شاهد بسیاری وقایع بوده است . آنچه که تاریخ بیان می کند ٬ مرکز پارسیان نخست از این خاستگاه بوده است .
در مشرق سلسله جبال البرز ٬ خراسان واقع است. در این قسمت بلندیها کمتر و عبور سهل تر می باشد.این سلسله جبال در جنوب با یک رشته کوه که عبارت از مکران کوه باشد تکمیل می شود که به وسیله دو گذرگاه شکافته می شود . یکی بندر عباس در خلیج فارس و دیگری گذرگاهی که به طرف بلوچستان و کویت راه می یابد.
قسمت مرکزی فلات که دو رشته کوه از ان می گذرد٬ فرورفتگی است که در خشکی و بی آب و علفی شهره و زبانزد است. این فرورفتگی به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می شود : قسمت شمالی دشت کویر و بخش جنوبی دشت لوط خوانده شده . قسمت شمالی بخشی است نمک زار که از فرط نامساعد بودن در آن جا نه چیزی می روید و نه جانداری زندگی می کند. به ندرت جاهایی یافت می شود که نمکش کمتر می باشد و شرایطی بسیار دشوار و سخت در ان قسمتها برای زندگی وجود دارد٬ و همین جاها است که واحه هایی** حقیقی را تشکیل می دهد.اما در قسمت جنوبی٬ یعنی دشت لوط این امکان اندک نیز ساقط است و به عقیده کاشفانی معدود و انگشت شمار که از جان خود گذشته و از این کویر گذشته اند٬ اینجا منطقه یی است که از صحراهای بزرگ آسیای میانه چون گوبی به درجات قابل ملاحظه یی بدتر می باشد و آن صحراها در برابر این منطقه حاصل خیز به نظر می آیند.
انچه که تاکنون مستفاد شده٬ زندگانی تنها در دره ها و شکافهای عظیم کوهستانی ٬ و به نسبت کمتری در واحه ها امکان داشته است.اما از این که بگذریم٬ دشتهایی نیز بوده است که از همه لحاظ از موقعیتهای مناسبی بهره مند بوده است٬ و از آن جمله است دشت سوزینای باستان و یا خوزستان امروز. این ناحیه از ازمنه باستان گرایشی داشت به تمدن و وضع مطلوب آن در اقوام کوهستانی بدوی و نیمه بدوی که در حدود آن می زیستند٬ تاثیرات فراوان و قابل توجهی می گذاشت.در آن هنگامی که مرزهای شاهنشاهی ایران از سوی مغرب به مناطق دوری بازکشیده می شد٬ در همین دشت بزرگ پایتخت٬ یعنی شوش ایجاد شد٬ و شوش مرکزی بود که با وسایلی ارتباطی به سهولت به بین النهرین و آسیای کوچک مربوط می شد.
دشتی نیز در پشت سلسله جبال مجاور دریای خزر قرار دارد.از لحاظ طبیعی در این منطقه شرایطی وجود دارد که به موجب آن باران فراوانی باریده و محصولی بسیار بهره می دهد.این قسمت در واقع منطقه حاره ایران است که سطحش از باتلاقها٬ مردابها٬ و جنگلها یی بسیار انبوه پوشیده شده است .
در فلات ایران٬ پایتخت ها جملگی از پیدایش نخستین پادشاهی در ماد تا واپسین پادشاهی٬ در جانب بیابان و در طول دو جاده اصلی که در کناره های داخلی دو سلسله جبال عظیم کشیده شده قرار دارند. از جانب غرب به شرق جاده یی که به موازات البرز کوه ممتد است٬ گذرگاه شهرهای چون هگمتانه٬همدان٬ قزوین٬ تهران٬ ری٬ دامغان یا شهر صد دروازه و هرات واقع شده است؛ و هم چنین در جاده جنوبی اسپهان ٬ پاسارگاد٬ استخر٬ تخت جمشید٬پرسپولیس و شیراز قرار دارد.
آن چه که دانشمندان بدان معتقدند آن است که این تقسیمات جغرافیایی که در دوره تاریخی ما مورد قبول است ٬ در عصر ماقبل تاریخی نیز صادق است.
مقاله بعدی:ایران پیش از تاریخ (انسان غار)
*-بیابانی که خالی از آب و گیاه باشد .فلاه دشت بی آب و گیاه.بیابان بی آب .صحرای وسیع و فراخ
(لغت نامه دهخدا)
توضیح-
دشتی پهناور و مرتفع.در زبانهای اروپائی پلاتو (Plateau) به معنی بلندی بسیار بزرگی بر روی کره زمین است. مترجمان کتب اروپایی در ترجمه این لغت عربی فلات را فقط بعلت شباهت لفظی به کار برده اند ٬ در صورتی که فلات به معنای قفر و بی آب و علف است٬ و بجای پلاتو در زبان تازی «نجد» و « هضببه » و در فارسی « پشته » مستعمل است .به همین جهت بعضی از فظلا بر استعمال فلات به معنی پلاتو ایراد کرده اند٬ و برخی این تسامح را جایز شمرده اند.
( فرهنگ فارسی معین )
**- واحه (اصطلاح جغرافیایی) آبادی که در وسط ریگزار قرار دارد و آن لفظی است منقول از لغت مصری (المنجد)
(لغتنامه دهخدا)
سهشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۵
پنجشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۵
یادمان دکتر زرین کوب
استاد دكتر عبدالحسین زرین کوب، اديب، مورخ، اسلامشناس، ايرانشناس، محقّق و نويسندة بزرگ معاصر در 27 اسفندماة 1301 هجری شمسی در بروجرد ، چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را در همان شهر به پايان رساند. سپس در كنار تحصيل در دورة ميانه به تشويق و ترغيب پدر كه مردي متشرّع و ديندار بود، اوقات فراغت را صرف فراگيري علوم ديني و حوزوي نمود؛ و ضمن تحصيل فقه و تفسير و ادبيّات عرب، به شعر عربي هم علاقهمند شد. گرچه تا پايان سال پنجم متوسطه، در رشتة علمي تحصيل ميكرد، با اين حال كمتر كتاب تاريخ و فلسفه و ادبيّاتي بود كه به زبان فارسي منتشر شده باشد، و او آن را مطالعه نكرده باشد. به دنبال تعطيلي كلاس ششم متوسطه دبيرستان شهر، براي ادامة تحصيل به تهران رفت. امّا اين بار رشتة ادبي را برگزيد و در سال 1319 ه . ش. تحصيلات دبيرستاني را به پايان برد، و با وجود آنكه كتابهاي سالهاي چهارم و پنجم متوسطة ادبي را قبلاً نخوانده بود، در ميان دانشآموزان رشتة ادبي سراسر كشور رتبة دوّم را به دست آورد.
در آذرماه سال 1320 ه . ش. كه بعد از حادثة شهريور همان سال، دانشگاه مجدّداً افتتاح شده بود، در امتحان ورودي دانشكدة حقوق شركت كرد. با آنكه پس از كسب رتبة اوّل، در دانشكده ثبتنام هم كرده بود، امّا به الزام پدر، ناچار به ترك تهران شد. در همان ايّام، علي اكبر دهخدا كه رياست دانشكدة حقوق را به عهده داشت، از اينكه چنين دانشجوي فاضلي را از دست ميداد، اظهار تأسّف كرده بود. بنابراين زرّينكو ب به زادگاه خود بازگشت، و در خرّمآباد و بعد در بروجرد به كار معلّمي پرداخت، كاري كه به تدريج علاقة جدّي بدان پيدا كرد و به قول استاد، عشق دوران زندگي او شد. در دوران معلّمي، از تاريخ و جغرافيا و ادبيّات فارسي گرفته؛ تا عربي و فلسفه و زبان خارجي، و حتّي رياضي و فيزيك و علم الحيات، همه را تدريس كرد؛ و اين همه، البتّه حوزة وسيع مطالعات و زمينههاي گسترده فكري او را حتّي از روزگار جواني، نشان ميدهد .
در ايّام تحصيل در تهران ، چندي نزد حاج شيخ ابوالحسن شعراني به تلمذ* پرداخت و با مباحث حكمت و فلسفه، آشنايي بيشتر يافت. از همان روزگار، با فلسفههاي معاصر غربي نيز آشنا و بعد به مطالعه درباب تصوّف نيز علاقهمند شد. استاد كه از قبل، با زبانهاي عربي، فرانسوي و انگليسي آشنا شده بود؛ در سالهاي جنگ دوّم جهاني، با كمك بعضي از صاحب منصبان ايتاليايي و آلماني كه در آن ايّام در ايران به سرميبردند، به آموزش اين دو زبان پرداخت.
در سال 1323 ه . ش. نخستين كتاب او به نام «فلسفة شعر يا تاريخ تطوّر شعر و شاعري در ايران » در بروجرد منتشر شد، در حالي كه در اين هنگام، حدود چهار سال يا كمي بيشتر از تاريخ تأليف آن ميگذشت .
سرانجام اشتياق به تحصيل بار ديگر او را به دانشگاه كشاند. در سال 1324 ه . ش. پس از آنكه در امتحان ورودي دانشكدة علوم معقول و منقول، و دانشكدة ادبيّات ـ هر دو ـ حايز رتبة اوّل شده بود، وارد رشتة ادبيّات فارسي دانشگاه تهران شد. به هر تقدير، عبدالحسين زرّينكو ب در سال 1327 ه . ش. به عنوان دانشجوي رتبة اوّل، از دانشگاه فارغالتحصيل شد و سال بعد وارد دورة دكتري رشتة ادبيّات دانشگاه تهران گرديد. وي كه از زمان شروع تحصيلات دانشگاهي، به عنوان دبير در دبيرستانهاي تهران به تدريس پرداخته بود، از سال 1328 ه . ش. سردبيري مجلّة هفتگي مهرگان را نيز عهدهدار شد كه با وجود وقفههايي، اين كار مطبوعاتي را تا پنج سال ادامه داد.
در سال 1330 ه . ش. در كنار عدّهاي ديگر از فضلاي عصر همچون عبّاس اقبال آشتياني ، سعيد نفيسي ، محمّد معين ، پرويز ناتل خانلري ، غلامحسين صدّيقي و عبّاس زرياب ، براي مشاركت در طرح ترجمة مقالات دائرة المعارف اسلام (ج 1) چاپ هلند ، دعوت شد؛ كاري كه به هر حال ناتمام ماند، امّا براي استاد تجربة مفيدي شد كه بعدها آن را در كار تأليف مقالات مربوط به ويرايش جديد دائرة المعارف اسلام (ج 2) و نيز دائرة المعارف فارسي (زير نظر دكتر غلامحسين مصاحب ) بكارآورد.
پس از ازدواج با دكتر قمر آريان، همدرس دانشكده( 1332 ه . ش.)، در سال 1334 ه . ش. از رسالة دكتري خود، با عنوان ”نقدالشعر، تاريخ و اصول آن “ كه زير نظر بديعالزمان فروزانفر تأليف شده بود، با موفقيت دفاع كرد. پس از مدّت كوتاهي، از سوي استاد فروزانفر براي تدريس در دانشكدة علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 ه . ش. با رتبة دانشياري، كار خود را در دانشگاه تهران آغاز كرد، و به تدريس تاريخ اسلام، تاريخ اديان، تاريخ كلام و مجادلات فرق، تاريخ تصوّف اسلامي و تاريخ علوم پرداخت. در همين سال براي مدّت كوتاهي نيز امور مربوط به انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب را به عهده گرفت. پس از دريافت رتبة استادي دانشگاه تهران (1339 ه . ش.)، دكتر زرّينكو ب چندي نيز در دانشسراي عالي تهران، و دورة دكتري ادبيّات فارسي دانشگاه تهران، و نيز در دانشكدة هنرهاي دراماتيك به تدریس پرداخت. مدّتي هم در مؤسّسة لغت فرانكلين ، با مجتبي مينوي به همكاري مشغول شد. در اين ميان، يك چند سردبيري مجلّة راهنماي كتاب را پذيرفت (1342 ه . ش.)، و فصل خاصي براي ارائة ادبيّات معاصر ايران ، در مجلّه به وجود آورد. با اين حال، همكاري وي با نشريات ادواري داخلي، بدينجا محدود نميشود و فعّاليت علمي استاد در انتشار مجلاتي همچون سخن ، يغما ، جهان نو ، دانش ، علم و زندگي ، مهر و فرهنگ ايران زمين ، چشمگير است .
در سالهاي 1347 تا 1349 ه . ش. در امريكا به عنوان استاد ميهمان در دانشگاههاي كاليفرنيا و پرينستون به تدريس تاريخ ايران و تاريخ تصوّف پرداخت؛ و از فرصت به دست آمده براي فراگيري زبان اسپانيايي بهرهجست. پس از بازگشت به ايران (1349 ه . ش.)، استاد به دانشكدة ادبيّات و علوم انساني دانشگاه تهران انتقال يافت و در دو گروه تاريخ و ادبيّات مشغول به كار شد. در فاصلة سالهاي 1355 تا 1356 ه . ش. وي مديريت گروه ادبيّات فارسي دانشگاه تهران را پذيرفت. در اين دورة كوتاه يك ساله، برنامة جديدي براي گروه ادبيّات تنظيم نمود كه تهيّة آن مدّت چندين ماه به طول انجاميد و در آن، از تمام برنامههاي مشابه در گروههاي ادبيّات، در دانشگاههاي بزرگ جهان استفاده شد .
وي در سالهاي 1360 تا 1362 ه . ش. در فرانسه به سربرده بود؛ كه حاصل آن، تحقيقات و تتبّعات دقيق در باب آثار مولوي است. در سالهاي اخير نيز، سازمان نقشهبرداري كشور براي تدوين «اطلس تاريخ ايران » و مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي هر يك به نوبة خويش، همكاري استاد زرّينكو ب را براي خود غنيمتي گرانبها يافته بودند. در تمام اين سالها، دكتر زرّينكو ب عمر را به مطالعه، تدريس، تحقيق و تأليف گذرانده، و با سادهزيستي، هيچگاه خود را گرفتار وسوسة اشتغال به كارهاي غيرعلمي نکرده بود. دهها كتاب و صدها مقاله كه در رشتههاي مختلف از او نشريافته، نشان ميدهد كه اين دانشورِ بيملال و خستگي ناپذير، هرگز از راهي كه برگزيده، منحرف نشده است، استاد سفرهاي علمي متعدّدي را به اروپا، امريكا ، جمهوريهاي شوروي (سابق) هند، پاكستان و كشورهاي عربي، براي ديدار از كتابخانهها، موزهها و مؤسّسات علمي، و تهيّة عكس از بعضي از نسخههاي خطّي فارسي و عربي، داشته است. طي همين سفرها، وي با جمعي از دانشمندان و نويسندگان بزرگ ايراني و خارجي آشنايي نزديك يافت كه به غير از فضلاي ايراني؛ سيّد محمّد علي جمالزاد ه، آقا بزرگ علوي ، و تور خان گنجها ي در اين ميان بايد از هانري ماسه ، ولاديمير مينورسكي ، گوستا و فن گرونه باوم ، هرولد بيلي ، والتر برونوهيننگ ، فيليپ حتّي، برنارد لوييس ، والتر هينتس نام برد.
دكتر زرّينكو ب در بسياري از مجامع و مجالسي علمي جهاني شركت جسته و به عنوان نمايندة ايران ، به ايراد سخنراني پرداخته است. از اين ميان ميتوان به پنجمين كنگرة اسلامي در بغداد ، بيست و ششمين كنگرة بينالمللي شرقشناسان در دهلينو، كنگرة بينالمللي علوم تاريخ در وين ، كنگرة تاريخ اديان در ژنو ، مجلس بزرگداشت حافظ شيرازي در دوشنبه تاجيكستان ، كنگرة بزرگداشت نظامي گنجوي در ايتاليا و بعداً در امريكا ، مجمع عمومي سردبيران طرح تاريخ تمدّن اقوام آسياي مركزي در پاريس ، كنگرة بزرگداشت مولوي در مونيخ ، كنگرة جهاني بزرگداشت خواجوي كرماني در كرمان ، و كنگرة همكاريهاي اقوام آسياي مركزي در تهران نام برد .
اگر اين حكم سر لوئيس نى ميه مورخ شهير قرن 20 انگليسى را بپذيريم كه: «مورخ بزرگ كسى است كه بعد از او هيچ كس نتواند بدون اين كه او را به حساب بگيرد تاريخ بنويسد...» درمی یابیم که مرحوم دكتر زرين كوب مصداق بارز اين سخن نيكوى مورخ انگليسى است. آثارى كه اين مورخ ايرانى در حوزه تاريخ نگارى خلق كرد تا ساليان متمادى منبعى غنی براى جويندگان علم و حقيقت در اين حوزه است.
ذهن خلّاق، حافظة فوقالعاده، دانش وسيع و حيرتآور، و قلم تواناي استاد، براي دانشمندان و پژوهشگران خارجي نيز به خوبي شناخته شده است، تا آنجا كه از او براي تأليف فصلي از تاريخ ايران ِ دانشگاه كمبريج (ج 4)، و تأليف مقالات متعدّد در چاپِ جديد دائرة المعارف اسلام (هلند )، دعوت به عمل آمد. به علاوه، وي به عنوان پژوهشگر بزرگ آثار مولانا جلالالدّين، در كنگرة مونيخ كه براي بزرگداشت اين عارف و شاعر بزرگ ايراني برگزار شده بود (1374 ه . ش.)، به عنوان دبير ايراني كنگره انتخاب شد.
استاد زرّينكوب كه در زمستان 1377 ه . ش. براي انجام برخي معالجات پزشكي عازم امريكا شد، و پيش از آن هم از كار تأليف كتاب «شعلة طور » دربارة زندگي و انديشة حلّاج فراغت حاصل كرده بود، در ايّام آن اقامت اجباري، توفيق يافت تا در بستر بيماري و رنجوري، يادداشتهاي خود را دربارة عطّار نيشابوري به صورت كتابي تازه تحت عنوان «صداي بال سيمرغ » تدوين و تنظيم نمايد.
آراي ديگران درباره زرّينكو ب
عموم محققان در جامعه ما زرين كوب را با اوصافى چون اديب، شاعر، مورخ، اسلام شناس، زبان شناس، و... مى شناسند. عبدالكريم سروش در مدح اين مرد فرزانه نوشته است: «من به عمر خويش مردى به پردانى و پرخوانى و تواضع زرين كوب كمتر ديده ام. »
دوستانش درباره فعّاليت و رغبت او به یادگیری زبان فرانسه و زبانهاي ديگر خیلی سخن گفته اند. اما شرح پایداری او برای کسب دانش از همه جالب تر است .
آقاي سيّد جعفر شهيدي دربارة او مينويسد:
”هيچ حادثهاي هر چند تحمّل آن دشوار باشد او را از كار تحقيق باز نميدارد. در اين ساليان، مصيبتهاي سختي را ديد از فقدان برادر (دكتر حميد زرّينكو ب، احمد زرّينكو ب، خليل زرّينكو ب) بيماري، عمل جرّاحي، امّا او با ايمان راسخي كه دارد از تألیف و تدوین و تدريس دست برنميدارد.“
دكتر قمر آريان، همسر استاد دربارة نوع سلوک او نوشته است:
”از همان آغاز سالهاي آشنايي او را يك دانشجوي واقعي يافتم، دقيق پركار و در عين حال محجوب و متواضع، هنوز مثل همان سالهاي آغاز عمر غالباً آرام مهربان و بيسر و صداست. وقتي هم به جوش ميآيد و دچار خشم و خروش ميشود به زودي به آرامش عادي برميگردد و در اندك زمان خشم و خروش خود را فراموش ميكند... يك چيزش امّا هيچ عوض نشده است. بينظمي و شلوغي نوميد كنندهاي كه در كارهايش هست، هنوز مثل بچّه مدرسهايها دايم كاغذ و قلمش را گم ميكند، مثل شاگردان دبستاتي دايم دنبال يادداشتها و دفترهاي گمشدهاش ميگردد؛ و با دستپاچگي و اضطرابي كه هميشه در اين جستجوها از خود نشان ميدهد حوصلة خود، حوصلة من و حوصلة هر كس را كه در خانة ماست، سرميبرد. يك عادت ديگرش كه گمان دارم ميتواند براي بعضي شاگردانش سرمشق باشد، استغراق شديد او در كارها هست. وقتي در يك موضوع مشغول كارست از تمام وسايل و تمام اوقات ممكن استفاده ميكند. يك لحظه فراغت را هم كه در بازگشت از كار به خانه برايش حاصل ميشود از دست نميدهد. بارها اتّفاق ميافتد كه ميز چيده شده غذا آماده، حتّي مهمان كنار ميز نشسته است و او در يك گوشة ديگر اتاق همچنان آخرين جملهاي را كه در زير قلم دارد، دنبال ميكند و انگار صدا مرا كه براي چندمين بار او را صدا ميزنم نميشنود. در اين گونه اوقات گمان ميكنم خودش را بيشتر از من و مهمان خسته ميكند. امّا اين استغراق باعث ميشود كه در كار خود كمتر دچار اشتباه يا شتاب زدگي شود. »
دكتر زرّينكوب يكي از دانشمندان و محقّقان و استادان برجستة ايران بود . به شهادت سایر مشاهیر ایران آثاري كه از او بر جاي مانده است؛ بر غناي زبان و ادبيّات فارسي افزوده است. وی بیش از 40 کتاب و صدها مقاله نوشته است.
موضوع اساسي تحقيقات او تاريخ ايران ، تاريخ فرهنگ و ادب اسلامي و تصوّف و عرفان است. به علاوه در ابتداي كار علاقة خاصي به مسايل مربوط به نقد ادبي و ادبيّات تطبيقي نشان داده است كه زمينه تعدادي از تأليفات وي نيز هست. زندگي و انديشة امام غزالي ، جستجو در تاريخ تصوّف ايران دو اثر نسبتا مفصّل است. زمينة اصلي كارش نقد ادبي و تاريخ است امّا در «از كوچة رندان »، و «ارزش ميراث صوفيه » تصوّف را در ترازو ميگذارد. ذهن دقيق استاد زرّينكو ب او را بر اين ميدارد كه پديدههاي اجتماعي را بر ترازوي حسّاس نقد بسنجد. از اينروست كه علاوه بر كتاب «از كوچة رندان» در كتاب «ارزش ميراث صوفيه»اش به يك مبحث مفصّل برميخوريم به نام «تصوّف در ترازو» اين ترازو كه با آن تاريخ تصوّف را ميتوان سنجيد بايد دقيقترين ترازو باشد زيرا كميت و مقدار را در آن راه نيست.برقراركردن ارتباط درست و دلپذير ميان مفاهيم تاريخي و ادبي يكي از خصوصيات قلم و بيان زرّينكو ب است.
سال هاى پايانى عمر زرين كوب به گزارش ايرج افشار اينگونه گذشت: «در اين هشت سال (۱۳۷۸- ۱۳۷۱) زرين كوب به تدريس دانشگاهى معهود خود ادامه مى داد. عضويت هيات امناى فرهنگسراى فردوسى را پذيرفت. دعوت سازمان نقشه بردارى كشور را براى تهيه متن تاريخى اطلس تاريخى ايران اجابت كرد. از سال ۱۳۷۵ به عضويت شوراى عالى علمى مركزى دايره المعارف بزرگ اسلامى درآمد. همچنين عضو شوراى مشاوران كتابخانه ملى بود. كتابخانه خود را در اين دوران، به شهر بروجرد اهدا كرد. باز چند سفر براى سخنرانى به ممالك مختلف و از جمله به شهر هاى ايران رفت. ولى سفر هاى عمده اش براى رهايى از بيمارى هاى قلب و چشم و پروستات بود. چند بار خود را به نيش تيغ جراحان سپرد. دو سال پايان عمر را دچار گرفتار ى هاى بدنى ناگوار و دشوار و بحران بيمارى هاى مذكور بود. در يك سال آخر دستش و فكرش از خدمت كردن به فرهنگ ايران بازمانده بود. در ۲۴ شهريور ۱۳۷۸ پس از رنج هاى فراوان درگذشت.» (ايرج افشار، نادره كاران(
شوراي گسترش زبان فارسي
*-تلمذ : شاگردی کردن (لغتنامه دهخدا)
مقاله بعدی : موقعیت جغرافیایی فلات ایران
در آذرماه سال 1320 ه . ش. كه بعد از حادثة شهريور همان سال، دانشگاه مجدّداً افتتاح شده بود، در امتحان ورودي دانشكدة حقوق شركت كرد. با آنكه پس از كسب رتبة اوّل، در دانشكده ثبتنام هم كرده بود، امّا به الزام پدر، ناچار به ترك تهران شد. در همان ايّام، علي اكبر دهخدا كه رياست دانشكدة حقوق را به عهده داشت، از اينكه چنين دانشجوي فاضلي را از دست ميداد، اظهار تأسّف كرده بود. بنابراين زرّينكو ب به زادگاه خود بازگشت، و در خرّمآباد و بعد در بروجرد به كار معلّمي پرداخت، كاري كه به تدريج علاقة جدّي بدان پيدا كرد و به قول استاد، عشق دوران زندگي او شد. در دوران معلّمي، از تاريخ و جغرافيا و ادبيّات فارسي گرفته؛ تا عربي و فلسفه و زبان خارجي، و حتّي رياضي و فيزيك و علم الحيات، همه را تدريس كرد؛ و اين همه، البتّه حوزة وسيع مطالعات و زمينههاي گسترده فكري او را حتّي از روزگار جواني، نشان ميدهد .
در ايّام تحصيل در تهران ، چندي نزد حاج شيخ ابوالحسن شعراني به تلمذ* پرداخت و با مباحث حكمت و فلسفه، آشنايي بيشتر يافت. از همان روزگار، با فلسفههاي معاصر غربي نيز آشنا و بعد به مطالعه درباب تصوّف نيز علاقهمند شد. استاد كه از قبل، با زبانهاي عربي، فرانسوي و انگليسي آشنا شده بود؛ در سالهاي جنگ دوّم جهاني، با كمك بعضي از صاحب منصبان ايتاليايي و آلماني كه در آن ايّام در ايران به سرميبردند، به آموزش اين دو زبان پرداخت.
در سال 1323 ه . ش. نخستين كتاب او به نام «فلسفة شعر يا تاريخ تطوّر شعر و شاعري در ايران » در بروجرد منتشر شد، در حالي كه در اين هنگام، حدود چهار سال يا كمي بيشتر از تاريخ تأليف آن ميگذشت .
سرانجام اشتياق به تحصيل بار ديگر او را به دانشگاه كشاند. در سال 1324 ه . ش. پس از آنكه در امتحان ورودي دانشكدة علوم معقول و منقول، و دانشكدة ادبيّات ـ هر دو ـ حايز رتبة اوّل شده بود، وارد رشتة ادبيّات فارسي دانشگاه تهران شد. به هر تقدير، عبدالحسين زرّينكو ب در سال 1327 ه . ش. به عنوان دانشجوي رتبة اوّل، از دانشگاه فارغالتحصيل شد و سال بعد وارد دورة دكتري رشتة ادبيّات دانشگاه تهران گرديد. وي كه از زمان شروع تحصيلات دانشگاهي، به عنوان دبير در دبيرستانهاي تهران به تدريس پرداخته بود، از سال 1328 ه . ش. سردبيري مجلّة هفتگي مهرگان را نيز عهدهدار شد كه با وجود وقفههايي، اين كار مطبوعاتي را تا پنج سال ادامه داد.
در سال 1330 ه . ش. در كنار عدّهاي ديگر از فضلاي عصر همچون عبّاس اقبال آشتياني ، سعيد نفيسي ، محمّد معين ، پرويز ناتل خانلري ، غلامحسين صدّيقي و عبّاس زرياب ، براي مشاركت در طرح ترجمة مقالات دائرة المعارف اسلام (ج 1) چاپ هلند ، دعوت شد؛ كاري كه به هر حال ناتمام ماند، امّا براي استاد تجربة مفيدي شد كه بعدها آن را در كار تأليف مقالات مربوط به ويرايش جديد دائرة المعارف اسلام (ج 2) و نيز دائرة المعارف فارسي (زير نظر دكتر غلامحسين مصاحب ) بكارآورد.
پس از ازدواج با دكتر قمر آريان، همدرس دانشكده( 1332 ه . ش.)، در سال 1334 ه . ش. از رسالة دكتري خود، با عنوان ”نقدالشعر، تاريخ و اصول آن “ كه زير نظر بديعالزمان فروزانفر تأليف شده بود، با موفقيت دفاع كرد. پس از مدّت كوتاهي، از سوي استاد فروزانفر براي تدريس در دانشكدة علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 ه . ش. با رتبة دانشياري، كار خود را در دانشگاه تهران آغاز كرد، و به تدريس تاريخ اسلام، تاريخ اديان، تاريخ كلام و مجادلات فرق، تاريخ تصوّف اسلامي و تاريخ علوم پرداخت. در همين سال براي مدّت كوتاهي نيز امور مربوط به انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب را به عهده گرفت. پس از دريافت رتبة استادي دانشگاه تهران (1339 ه . ش.)، دكتر زرّينكو ب چندي نيز در دانشسراي عالي تهران، و دورة دكتري ادبيّات فارسي دانشگاه تهران، و نيز در دانشكدة هنرهاي دراماتيك به تدریس پرداخت. مدّتي هم در مؤسّسة لغت فرانكلين ، با مجتبي مينوي به همكاري مشغول شد. در اين ميان، يك چند سردبيري مجلّة راهنماي كتاب را پذيرفت (1342 ه . ش.)، و فصل خاصي براي ارائة ادبيّات معاصر ايران ، در مجلّه به وجود آورد. با اين حال، همكاري وي با نشريات ادواري داخلي، بدينجا محدود نميشود و فعّاليت علمي استاد در انتشار مجلاتي همچون سخن ، يغما ، جهان نو ، دانش ، علم و زندگي ، مهر و فرهنگ ايران زمين ، چشمگير است .
در سالهاي 1347 تا 1349 ه . ش. در امريكا به عنوان استاد ميهمان در دانشگاههاي كاليفرنيا و پرينستون به تدريس تاريخ ايران و تاريخ تصوّف پرداخت؛ و از فرصت به دست آمده براي فراگيري زبان اسپانيايي بهرهجست. پس از بازگشت به ايران (1349 ه . ش.)، استاد به دانشكدة ادبيّات و علوم انساني دانشگاه تهران انتقال يافت و در دو گروه تاريخ و ادبيّات مشغول به كار شد. در فاصلة سالهاي 1355 تا 1356 ه . ش. وي مديريت گروه ادبيّات فارسي دانشگاه تهران را پذيرفت. در اين دورة كوتاه يك ساله، برنامة جديدي براي گروه ادبيّات تنظيم نمود كه تهيّة آن مدّت چندين ماه به طول انجاميد و در آن، از تمام برنامههاي مشابه در گروههاي ادبيّات، در دانشگاههاي بزرگ جهان استفاده شد .
وي در سالهاي 1360 تا 1362 ه . ش. در فرانسه به سربرده بود؛ كه حاصل آن، تحقيقات و تتبّعات دقيق در باب آثار مولوي است. در سالهاي اخير نيز، سازمان نقشهبرداري كشور براي تدوين «اطلس تاريخ ايران » و مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي هر يك به نوبة خويش، همكاري استاد زرّينكو ب را براي خود غنيمتي گرانبها يافته بودند. در تمام اين سالها، دكتر زرّينكو ب عمر را به مطالعه، تدريس، تحقيق و تأليف گذرانده، و با سادهزيستي، هيچگاه خود را گرفتار وسوسة اشتغال به كارهاي غيرعلمي نکرده بود. دهها كتاب و صدها مقاله كه در رشتههاي مختلف از او نشريافته، نشان ميدهد كه اين دانشورِ بيملال و خستگي ناپذير، هرگز از راهي كه برگزيده، منحرف نشده است، استاد سفرهاي علمي متعدّدي را به اروپا، امريكا ، جمهوريهاي شوروي (سابق) هند، پاكستان و كشورهاي عربي، براي ديدار از كتابخانهها، موزهها و مؤسّسات علمي، و تهيّة عكس از بعضي از نسخههاي خطّي فارسي و عربي، داشته است. طي همين سفرها، وي با جمعي از دانشمندان و نويسندگان بزرگ ايراني و خارجي آشنايي نزديك يافت كه به غير از فضلاي ايراني؛ سيّد محمّد علي جمالزاد ه، آقا بزرگ علوي ، و تور خان گنجها ي در اين ميان بايد از هانري ماسه ، ولاديمير مينورسكي ، گوستا و فن گرونه باوم ، هرولد بيلي ، والتر برونوهيننگ ، فيليپ حتّي، برنارد لوييس ، والتر هينتس نام برد.
دكتر زرّينكو ب در بسياري از مجامع و مجالسي علمي جهاني شركت جسته و به عنوان نمايندة ايران ، به ايراد سخنراني پرداخته است. از اين ميان ميتوان به پنجمين كنگرة اسلامي در بغداد ، بيست و ششمين كنگرة بينالمللي شرقشناسان در دهلينو، كنگرة بينالمللي علوم تاريخ در وين ، كنگرة تاريخ اديان در ژنو ، مجلس بزرگداشت حافظ شيرازي در دوشنبه تاجيكستان ، كنگرة بزرگداشت نظامي گنجوي در ايتاليا و بعداً در امريكا ، مجمع عمومي سردبيران طرح تاريخ تمدّن اقوام آسياي مركزي در پاريس ، كنگرة بزرگداشت مولوي در مونيخ ، كنگرة جهاني بزرگداشت خواجوي كرماني در كرمان ، و كنگرة همكاريهاي اقوام آسياي مركزي در تهران نام برد .
اگر اين حكم سر لوئيس نى ميه مورخ شهير قرن 20 انگليسى را بپذيريم كه: «مورخ بزرگ كسى است كه بعد از او هيچ كس نتواند بدون اين كه او را به حساب بگيرد تاريخ بنويسد...» درمی یابیم که مرحوم دكتر زرين كوب مصداق بارز اين سخن نيكوى مورخ انگليسى است. آثارى كه اين مورخ ايرانى در حوزه تاريخ نگارى خلق كرد تا ساليان متمادى منبعى غنی براى جويندگان علم و حقيقت در اين حوزه است.
ذهن خلّاق، حافظة فوقالعاده، دانش وسيع و حيرتآور، و قلم تواناي استاد، براي دانشمندان و پژوهشگران خارجي نيز به خوبي شناخته شده است، تا آنجا كه از او براي تأليف فصلي از تاريخ ايران ِ دانشگاه كمبريج (ج 4)، و تأليف مقالات متعدّد در چاپِ جديد دائرة المعارف اسلام (هلند )، دعوت به عمل آمد. به علاوه، وي به عنوان پژوهشگر بزرگ آثار مولانا جلالالدّين، در كنگرة مونيخ كه براي بزرگداشت اين عارف و شاعر بزرگ ايراني برگزار شده بود (1374 ه . ش.)، به عنوان دبير ايراني كنگره انتخاب شد.
استاد زرّينكوب كه در زمستان 1377 ه . ش. براي انجام برخي معالجات پزشكي عازم امريكا شد، و پيش از آن هم از كار تأليف كتاب «شعلة طور » دربارة زندگي و انديشة حلّاج فراغت حاصل كرده بود، در ايّام آن اقامت اجباري، توفيق يافت تا در بستر بيماري و رنجوري، يادداشتهاي خود را دربارة عطّار نيشابوري به صورت كتابي تازه تحت عنوان «صداي بال سيمرغ » تدوين و تنظيم نمايد.
آراي ديگران درباره زرّينكو ب
عموم محققان در جامعه ما زرين كوب را با اوصافى چون اديب، شاعر، مورخ، اسلام شناس، زبان شناس، و... مى شناسند. عبدالكريم سروش در مدح اين مرد فرزانه نوشته است: «من به عمر خويش مردى به پردانى و پرخوانى و تواضع زرين كوب كمتر ديده ام. »
دوستانش درباره فعّاليت و رغبت او به یادگیری زبان فرانسه و زبانهاي ديگر خیلی سخن گفته اند. اما شرح پایداری او برای کسب دانش از همه جالب تر است .
آقاي سيّد جعفر شهيدي دربارة او مينويسد:
”هيچ حادثهاي هر چند تحمّل آن دشوار باشد او را از كار تحقيق باز نميدارد. در اين ساليان، مصيبتهاي سختي را ديد از فقدان برادر (دكتر حميد زرّينكو ب، احمد زرّينكو ب، خليل زرّينكو ب) بيماري، عمل جرّاحي، امّا او با ايمان راسخي كه دارد از تألیف و تدوین و تدريس دست برنميدارد.“
دكتر قمر آريان، همسر استاد دربارة نوع سلوک او نوشته است:
”از همان آغاز سالهاي آشنايي او را يك دانشجوي واقعي يافتم، دقيق پركار و در عين حال محجوب و متواضع، هنوز مثل همان سالهاي آغاز عمر غالباً آرام مهربان و بيسر و صداست. وقتي هم به جوش ميآيد و دچار خشم و خروش ميشود به زودي به آرامش عادي برميگردد و در اندك زمان خشم و خروش خود را فراموش ميكند... يك چيزش امّا هيچ عوض نشده است. بينظمي و شلوغي نوميد كنندهاي كه در كارهايش هست، هنوز مثل بچّه مدرسهايها دايم كاغذ و قلمش را گم ميكند، مثل شاگردان دبستاتي دايم دنبال يادداشتها و دفترهاي گمشدهاش ميگردد؛ و با دستپاچگي و اضطرابي كه هميشه در اين جستجوها از خود نشان ميدهد حوصلة خود، حوصلة من و حوصلة هر كس را كه در خانة ماست، سرميبرد. يك عادت ديگرش كه گمان دارم ميتواند براي بعضي شاگردانش سرمشق باشد، استغراق شديد او در كارها هست. وقتي در يك موضوع مشغول كارست از تمام وسايل و تمام اوقات ممكن استفاده ميكند. يك لحظه فراغت را هم كه در بازگشت از كار به خانه برايش حاصل ميشود از دست نميدهد. بارها اتّفاق ميافتد كه ميز چيده شده غذا آماده، حتّي مهمان كنار ميز نشسته است و او در يك گوشة ديگر اتاق همچنان آخرين جملهاي را كه در زير قلم دارد، دنبال ميكند و انگار صدا مرا كه براي چندمين بار او را صدا ميزنم نميشنود. در اين گونه اوقات گمان ميكنم خودش را بيشتر از من و مهمان خسته ميكند. امّا اين استغراق باعث ميشود كه در كار خود كمتر دچار اشتباه يا شتاب زدگي شود. »
دكتر زرّينكوب يكي از دانشمندان و محقّقان و استادان برجستة ايران بود . به شهادت سایر مشاهیر ایران آثاري كه از او بر جاي مانده است؛ بر غناي زبان و ادبيّات فارسي افزوده است. وی بیش از 40 کتاب و صدها مقاله نوشته است.
موضوع اساسي تحقيقات او تاريخ ايران ، تاريخ فرهنگ و ادب اسلامي و تصوّف و عرفان است. به علاوه در ابتداي كار علاقة خاصي به مسايل مربوط به نقد ادبي و ادبيّات تطبيقي نشان داده است كه زمينه تعدادي از تأليفات وي نيز هست. زندگي و انديشة امام غزالي ، جستجو در تاريخ تصوّف ايران دو اثر نسبتا مفصّل است. زمينة اصلي كارش نقد ادبي و تاريخ است امّا در «از كوچة رندان »، و «ارزش ميراث صوفيه » تصوّف را در ترازو ميگذارد. ذهن دقيق استاد زرّينكو ب او را بر اين ميدارد كه پديدههاي اجتماعي را بر ترازوي حسّاس نقد بسنجد. از اينروست كه علاوه بر كتاب «از كوچة رندان» در كتاب «ارزش ميراث صوفيه»اش به يك مبحث مفصّل برميخوريم به نام «تصوّف در ترازو» اين ترازو كه با آن تاريخ تصوّف را ميتوان سنجيد بايد دقيقترين ترازو باشد زيرا كميت و مقدار را در آن راه نيست.برقراركردن ارتباط درست و دلپذير ميان مفاهيم تاريخي و ادبي يكي از خصوصيات قلم و بيان زرّينكو ب است.
سال هاى پايانى عمر زرين كوب به گزارش ايرج افشار اينگونه گذشت: «در اين هشت سال (۱۳۷۸- ۱۳۷۱) زرين كوب به تدريس دانشگاهى معهود خود ادامه مى داد. عضويت هيات امناى فرهنگسراى فردوسى را پذيرفت. دعوت سازمان نقشه بردارى كشور را براى تهيه متن تاريخى اطلس تاريخى ايران اجابت كرد. از سال ۱۳۷۵ به عضويت شوراى عالى علمى مركزى دايره المعارف بزرگ اسلامى درآمد. همچنين عضو شوراى مشاوران كتابخانه ملى بود. كتابخانه خود را در اين دوران، به شهر بروجرد اهدا كرد. باز چند سفر براى سخنرانى به ممالك مختلف و از جمله به شهر هاى ايران رفت. ولى سفر هاى عمده اش براى رهايى از بيمارى هاى قلب و چشم و پروستات بود. چند بار خود را به نيش تيغ جراحان سپرد. دو سال پايان عمر را دچار گرفتار ى هاى بدنى ناگوار و دشوار و بحران بيمارى هاى مذكور بود. در يك سال آخر دستش و فكرش از خدمت كردن به فرهنگ ايران بازمانده بود. در ۲۴ شهريور ۱۳۷۸ پس از رنج هاى فراوان درگذشت.» (ايرج افشار، نادره كاران(
شوراي گسترش زبان فارسي
*-تلمذ : شاگردی کردن (لغتنامه دهخدا)
مقاله بعدی : موقعیت جغرافیایی فلات ایران
اشتراک در:
پستها (Atom)