چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۸

سانسور، شر غیرلازم//رضا خجسته‎ ‎رحیمی

منبع خبر سایت حزب اعتماد ملی است

"سانسور مانند شیطان، وجود خود را از راه تلاش برای اقناع ما به وجود نداشتنش ثابت می‌كند."ژان ژاك بروشی

هفته‌ای پیشتر بود كه محمد باقر قالیباف در تلویزیون رسمی ایران حاضر شد، تسلیتی به كشته‌شدگان حوادث اخیر در تهران گفت و با اشاره به حضور خیابانی معترضان به نتیجه انتخابات، دانستن را حق مردم دانست. تحلیل و حتی چه بسا روخوانی سخنان شهردار تهران توسط یك روزنامه‌نگار و در یك روزنامه اما در این زمانه پرخطر به نظر نمی‌رسد كه مجاز باشد و چه بسا فراتر از مرزهای نانوشته قانون و منافع ملی قلمداد شود بنابراین بگذارید از این بحث‌ها بگذریم و به موضوعی بپردازیم كه چندان مرتبط با حال و هوای امروز ما نیست. بگذارید از "سانسور" بگوییم و بنویسیم كه هیچ ارتباطی با شرایط سیاسی روز ما ندارد و بی‌خطر به نظر می‌آید. موافقید؟
1- اگر حكومت، خود یك "شر لازم" است و نه بیشتر، چگونه می‌توان از وجاهت "سانسور" توسط حكومت سخن گفت؟ طنز غریبی است كه حكومت كه خود یك "شر لازم" است، برای تحكیم پایه‌های خود به سانسور مبادرت ورزد كه همانا "شری غیر لازم" است. گویی صفتی به نام "كنجكاوی" برای حاكمان "لازم" است و برای رعایا "غیرلازم". حاكمان می‌خواهند از جزئی‌ترین مولفه‌های زندگی شهروندان- یا به بیان بهتر رعایا- باخبر باشند و بدانند كه در اندرونی خانه آنها نیز چه می‌گذرد و با این حال آیا حق كنجكاوی را برای شهروندان نباید به رسمیت شناخت؟ تصور كنید حكومتی را كه به شهروندان خود بی‌اعتماد است و ذره‌بین بر زندگی آنها می‌گذارد و با این حال تقاضای آن دارد كه شهروندان به او اعتماد داشته باشند و با ذره‌بین رفتارهایش را زیر نظر نگرفته باشند. هرچقدر كه این تصور دور از ذهن است، سانسور و وجاهت آن نیز ناپذیرفتنی است. حكومت‌ها اما آنگاهی كه فراموش می‌كنند صرفا یك "شر لازم" هستند و برای خود رسالت هدایت بر می‌گزینند و چسبندگی‌ها به قدرت افزایش می‌یابد، جای پای سانسور نیز گشوده می‌شود. آنچنان كه یك جزوه پروتستان علیه دربار در سده هجدهم یا یك بیانیه جمهوریخواهانه در زمان ناپلئون سوم یا یك سخن منتقدانه در شوروی استالین مشمول سانسور و حذف می‌شد و كمیسر برای لویی چهاردهم می‌نوشت: "كتابخانه و چاپخانه... دین، دولت، اخلاق و آرامش خانواده را به خطر می‌اندازند." تیغ "مادام گیوتین" در فرانسه روبسپیر انقلابی را نیز نشانه می‌گیرد آنگاهی كه انقلاب "برابری، برادری و آزادی" در مسیر تثبیت قرار می‌گیرد و سروكله سانسور دوباره پیدا می‌شود.
2- سانسورچی‌ها و حكومت‌های سانسور اما چه بسا كه خود را آزادترین حكومت‌ها هم بدانند و نقاب برچهره خود بیفكنند. آنچنان‌كه ناپلئون در 1806 اعلام كرد كه كمترین سانسوری در فرانسه وجود ندارد و گویی كه پلیس او نبود كه هر روز روی كتب چاپ شده، سانسور مطلوب خود را اعمال می‌كرد و بی‌محابا قیچی به دست می‌برد و كتابی‌با عنوان "تاریخ بناپارت" را به "یادداشت‌هایی در مورد تاریخ مبارزات ناپلئون كبیر" تغییر نام می‌داد. ناپلئون را البته لفظ "سانسور" خوش نمی‌آمد و این واژه با طبع او سازگار نبود و بنابراین چنین برقع بر سانسور می‌كشید: "هدف من آن است كه آزادی تام در چاپ داشته باشیم، هیچ مزاحمتی بر آن فراهم نكنیم، به منع آثار وقیح یا مایل به ایجاد دردسر از كشور اكتفا كنیم... پرسشی كه باید بكنیم این است: آیا این اثر می‌تواند عواطف را بیدار كند، جناح‌هایی را شكل دهد یا دردسرهایی در كشور پیدا كند؟"
چه بسیار كه "سانسور" نقاب قانون بر چهره می‌كشد اما آیا قانونی كه علیه عقیده شخصی وضع شده باشد، برابری شهروندان را نقض نكرده است؟ و بهتر نیست كه آن را قانون یك حزب در حكومت بر ضد یك حزب دیگر بدانیم؟ چنین قانونی برای پیاده شدن محتاج سانسورچی‌ها و دستورالعمل‌هایی است كه به قول كارل ماركس در عمل "خودسرانگی را جایگزین قانون می‌كنند" و "خواستار اعتمادی نامحدود به مقامات رسمی‌اند اما از عدم اعتمادی نامحدود به مقامات غیررسمی كار خود را آغاز می‌كنند."
3- چه توجیهی برای اثبات ضرورت "سانسور" وجود دارد به جز آنكه بگوییم "هدف وسیله را توجیه می‌كند" و اهدافی همچون حفظ حكومت (حفظ شر لازم) یا حفظ یك عقیده ایدئولوژیك، ما را مجبور به استفاده از چنین وسیله‌ای كرده است. اما آیا می‌توان براساس قاعده "هدف وسیله را توجیه می‌كند" قاعده‌ای اجتماعی را برقرار كرد و در این صورت آیا فقط برای عده‌ای خاص، به كار بردن هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف مجاز است؟ و به واقع كه این تبعیض را چگونه می‌توان توجیه كرد و سرانجام چنین تبعیضی چه خواهد بود؟ ارباب سانسور با چنین وسیله‌ای به هرحال در اندیشه تحدید آزادی بیان و آزادی مطبوعات و نشر هستند. اما آیا محدود كردن خبررسانی، صحنه واقعیت را تغییر می‌دهد و اصل مساله را حل می‌كند یا آنكه صرفا پاك كردن صورت مساله خواهد بود؟ آیا سانسور، آینده مقدر را به نفع هدف ایدئولوژیك و غیرمقدر ارباب سانسور، تغییر خواهد داد؟ اصحاب كلیسا در قرون وسطی بر این ادعا بودند كه "سانسور، رنجی است معنوی و درمانی كه از نیروی وجدان برمی‌خیزد و كلیسا با آن، انسانی تعمید یافته، گنهكار و مطرود را از كاربرد برخی كالاهای معنوی محروم می‌كند." ترجمان این سخنان برای امروزیان نیز همچنان تكراری است و بسیار كه ما سخنانی از این دست را شنیده‌ایم. اما آیا سانسور قرون وسطایی توانست مانعی در برابر وزیدن نسیم آزادی باشد؟
4- به راستی اما آنها چه كسانی هستند كه از صلاحیت علمی لازم برای سانسور سخن اصحاب علم برخوردارند؟ در پاسخ به این سوال بیایید سخن ماركس را مرور كنیم آنجایی كه با تعجبی مطایبه‌آمیز از حاكمان پروس می‌خواهد كه این سانسورچی‌های صاحب صلاحیت و علم را به جای آنكه به پاسداری مطبوعات بگمارند به‌عنوان پایه‌های یك مطبوعات كامل استخدام كنند و دیگران را از دانش سرشار آن سانسورچی‌های صاحب صلاحیت محروم نسازند: "چرا این عقل‌های كل (سانسورچی‌ها) در مقام نویسنده پا پیش نمی‌گذارند؟ كاش این مقامات كه از لحاظ شمار و قدرت ناشی از دانش و نبوغ علمی افراد برجسته‌ای هستند، بی‌درنگ برمی‌خاستند و با ارزش و اعتبار خود صدای آن نویسندگان مفلوكی را خاموش می‌كردند كه هركدام فقط می‌توانند به یك سبك بنویسند. این مقامات به این طریق می‌توانند بسیار بهتر از سانسور نقطه پایانی بر بی‌نظمی‌های مطبوعات بگذارند. چرا این متخصصان ساكت مانده‌اند؟ فروتنی آنها از حد گذشته است. جامعه علمی آنها را نمی‌شناسد اما دولت‌ها آنها را می‌شناسند."

*این مطلب برای انتشار در روزنامه اعتماد ملی و با توجه به سانسورهای رسمی نوشته شده بود كه خود نیز در شرایطی خاص در شمول سانسور قرار گرفت.

هیچ نظری موجود نیست: