جمعه، تیر ۰۵، ۱۳۸۸

این مطلب را حتما بخوانید

منبع مقاله سایت مسعود بهنود است
این مقاله از گلرخ است.آنقدر زیبا وجالب بوده که حتی مسعود بهنود هم نتوانست آنرا در سایتش قرار ندهد چه برسد به من!عنوان مطلب در سایت مسعود بهنود این است:

اشک را سبز بکش گلرخ


خرداد پر حادثه با شنبه ای سرخ و سبز پایان گرفت مرگ کلمه ای که این همه از گفتنش پرهیز کردم و گلوله که کلمه ای شده بود قدیمی.. مال کارتون های کودکی وخون که سالها بود فقط از آهنگهای انقلابی خاک گرفته شنیده می شد و شهید که از واژگان روزمره امان حذف شده بود نا گزیر به ادبیاتمان باز گشت.

.. این روزها از ما که مردمانی ساده و صلح طلب بودیم مبارزان جان بر کفی ساخته اند که یا در مشتشان سنگ و خون است یا با تمام قوا مشغول فشردن دکمه های کی برد هستند.. مشت ها گره شده و.. و خشم.. خشم همه جا را گرفته...

از خشم که می خواهی عبور کنی.. پیش رو سیاهیست.. اما به جا مانده بر تن.. تکه پارچه سبزیست ..موج سبزی که در ذات خود چنان صلحی به مردم ایران هدیه داده است که ایرانی همه جای دنیا دوباره به تعریف خود ایستاده است. راست می گفت میرحسین که آمده است آبرویمان را بخرد.. راست می گفت که آمده است برایمان کرامت انسانی بیاورد .مثل تصویری که ایستاده است روی ماشین با دستانی به سمت آسمان.. ودستها.. هزاران.. ده ها هزار دست ..بلند شده به آسمان . لابه لای تصویر خون و مرگ و گلوله.. مردمی که به روی هم لبخند می زنند دستهایشان را به سمت آسمان کشیده اند به نشانه پیروزی و در سکوت راه می روند.. و در سکوت..شرافتمندانه و با صدای رسا خواسته بر حقشان را می خواهند .و ذوق ایرانی بودن را دوباره زنده کرده اند.. انگار که می شود افتخار کرد.. انگار که می شود وطنی داشت.. و بی واسطه دوستش داشت.. انگار که می شود روزنامه های دنیا غیر از تصویر یک دروغگوی بزرگ ..تصویر حقیقی یک ایرانی را هم منتشر کنند.. زن خانه دار 50 ساله ایرانی..که به خیابان می رود .. و دستبند سبزی به دستش می بندد.. و روی کاغذی نوشته : "رأی سبز من ..نام سیاه تو نبود"

انگار که تمام آن چانه زدن های مداوم.. که بیایید از این حق اندکمان استفاده کنیم شاید که زندگیمان اندکی بهتر شد.. انگار با همان حق اندک..وطن را پس گرفته ایم..آبرویمان را پس گرفته ایم..کرامت و شرافتمان را پس گرفته ایم.. میدان آزادی را.. میدان انقلاب را میدان توپخانه را هفت تیر را..الله و اکبر را.. شهید را پس گرفته ایم.. نسل من این بار تاریخی حقیقی را تجربه می کند نه پس مانده تاریخی که دیگران ساخته اند.

نسل من که بچه انقلاب بود.. کودکیش به تکرار داستانی گذشت که صاحبش نبود از عدمی نا معلوم افتاده بودیم بعد از واقعه ای که نساخته بودیمش..اما به زور صاحبش بودیم از ما خواسته می شد که نگهش داریم که نگرانش باشیم که نگزاریم دشمن به آن نفوذ کند.. هزاران صبح خواب گرفته پای صف و هزاران ساعت مرده جلوی تلویزیون به ما گفته شد که این میراث گرانبها را محکم نگه دارید.. که شما فرزند انقلابید .... و ما انقلاب را ندیده بودیم.. از لابه لای خاطره های مامان باباها..تصویر رویایی و بزرگی دیده بودیم از مردمی که بزرگترین جشن مشترکشان راگرفته بودند.. دیوی را بیرون کرده بودند که فرشته ای جایگزین کنند...و ما آن روز را ندیده بودیم.. ما دیر به دنیا آمده بودیم.. سهم ما دهه فجرهای مدرسه بود.. سهم ما کلاسهای تزئین شده با کاغذهای رنگی بود.. و روایت انقلابی که بر سر روایتش جنگ ها بود ..وخون ها ریخته شده بود.. انقلاب وهمی بود در گذشته بود.. واقعیت اطرافمان جنگ بود.. نا توانی ..عقب ماندگی.. انگار در آن جشن ملی بزرگ همه چیز تخریب شده بود. و ما با سرعت پرتاب شده بودیم به عقب.

نسل من بچه انقلاب است.. و خوب می داند جشن بزرگ ملی، ویرانی می آفریند..خوب می داند که نمی شود مبارزه کرد برای یه جشن بزرگ و بعد یک سال پایکوبی و خوشحالی کرد.. و شهر که خوب ویران شد.. به نسل بعد بگوید: "درست است که حالا بیچاره ایم .همه چیز از کنترل خارج شده است و دوستی در دنیا برایمان باقی نمانده.همه دشمن شده اند حتی همسایه ها... اما نمی دانی چه سرخوشی عظیمی بود وقتی کاخ ظلم را ویران کردیم"

.نسل من بچه انقلاب است .. برای همین هم تصمیم گرفت جای اینکه به نسل بعدش خاطره جشنی با شکوه هدیه بدهد صلح بسازد.. صلحی که دشمن را حذف نمی کند..دوست می کند .. صلحی که دنیا راشایسته زیستن می کند.. هم برای خودش ..هم برای آنکه فردا متولد می شود.. نسل من برای صلح جنگیده است.. نسل من رفاقت بدون ایدئولوژی را خارج از چهارچوب امن خانواده تجربه کرده است. نسل من صلح را تمرین کرده است. در زندگی زیر زمینیش شبنامه و اسلحه جا به جا نکرده است. موزیک را تجربه کرده است. نوشته است .رقصیده است . و سر خوشی های منعطف خلق کرده است. نسل من ظلم را خندیده است. به ساختن جکی و خاطره ای قناعت کرده است.. زندگی پیشه کرده است. شعار "مرگ بر" را حذف کرده است.

نسل من اگر چه دچار رخوت و کندیست و اگر چه ازشدت بیکاری، تنبلی را شیوه رسمی زندگیش کرده.. اما عقلانیت و صلح و فردیت را در همان زندگی های زیر زمینی تمرین کرده است. و زمانی که اصلاحات در ساختار سیاسی کشورش شکست خورد با همان شیوه مدارا گفتمان اصلاحات را چهار سال بدون هیچ سازمان و تشکیلاتی در محیط روزمره زندگیش زنده نگه داشته است.

و حالا خون ..شهید.. گلوله ..مرگ
نسل من حالا دوباره این واژه ها را تجربه می کند.. واژهایی که بر اثر تکرار وحشت ناک و مسموم هر روزه اشان در صدا و سیما از معنا خالی شده بودند. نسل من حالا بی دلیل وارث خون هایی که نمی داند برای چه ریخته نیست..وارث خونیست که دیروز بر زمین ریخته شده.. وخاطره نیست.. در گذشته نیست.. یاد واره و تاریخی دور نیست.. مقابل چشمانش است.. همسایه است.. خواهر است..همو که زنده بوده است تا دیروز و در جمعه 22 خرداد 88 مثل من..مثل تو و مثل میلیونها ایرانی دیگر رأی سبز داده است. و میدانیم خونش برای چه ریخته شد..دیده ایم با چشمان خودمان ..نه چشمان معلم مدرسه یا گوینده صدا و سیما.

نسل من مشغول ساختن تاریخ است و حالا مسئول آن هم هست
. همین کلمه ها حتی.. که اینجا با دستان من نوشته می شود همین امروز..قسمتی از مسئولیت نسل من است

حالا نوبت اوست که تاریخی بسازد که نسل بعدی که باز نا خواسته وارث آن است دشنام و نفرینش نکند.
نسل من اهل صلح است. دنبال فضای بهتری برای زندگیست.. از دروغ خسته است واژه های تو خالی و کهنه خاک گرفته را جان داده است .. با گلوله و خون و مرگ آشنا شده است .. ولی به مبارز کوری برای تا ابد به نام زدن این واژه ها تبدیل نمی شود.. ما سرود های انقلابی را مدتها پیش از صدا و سیما پس گرفتیم.. زمانی که به مرور خاطرات کودکی در صلح زیزمینی خود نشستیم..زمانی که فرزند شکنجه گر و شکنجه شده زیر پرچم صلح دوم خرداد جمع شدند. زمانی که علاقه به وطن را نه با خون که با عشق تجربه کردیم.. در همان ترافیک های زجر آور تهرانی..در آن رابطه های تن به تن و ناشیانه .

خونی که به نا حق ریخته می شود فراموش نمی شود ..تاریخ را می سازد ..فردا را می سازد..فردایی که از آن صلح است.. از آن مبارزان خاموش است ..که دستهایشا ن را برده اند بالا به نشانه پیروزی .. فردا از آن یگانه تصویر مردمیست که ظلم را با صبوری و سکوت جواب داده اند.. مردمی که از انقلاب عبور کرده اند..و شعار هایشان شعر های دست نویس است برکاغذی کوچک. اهل مرگ نیستند .. پر از زندگیند
نگاه کن ایران من سبز شده است.. سرخی پرچمش زمین خیابان هاست.. و مردمش سفیدی انکار خشونتند..

نگاه کن ایران من.. سبز و سفید و سرخ ...
نگاه کن اعتبار ایرانی بودنم پس گرفته شده است

هیچ نظری موجود نیست: