منبع خبر سایت نوروز است
صدای الله اکبرها را می شنوند؛ ولی در جریان چیزهای دیگر فکر نمی کنم باشند. گفتند یک قران و یک مفاتیح دارند؛ فکر نمی کنم در جریان چیز دیگری باشند. فقط از ما خواستند برایشان حافظ ببریم.
نوشابه امیری - به دنبال پخش شایعه درگذشت سعید حجاریان در زندان با همسر وی تماس گرفتیم. وی ضمن رد این شایعه از ملاقات با حجاریان خبر داد،هر چند تاکید کرد که او در شرایط بسیار نگران کننده ای قرار دارد.
خانم حجاریان که در صدایش اندوه سنگینی موج می زد،از ملاقات با همسرش در زندان اوین خبر داد و گفت:من امروز ایشان را دیدم
کجا بودند؟
بازداشتگاه اوین
چی شد که ملاقات دادند؟
نمی دانم چرا ملاقات دادند و علت موافقت شان با ملاقات چه بود؛ولی هر چه بود وضعیتشان اصلا خوب نبود.به هر حال می دانید که ایشان از ترور ده سال پیش به شدت آسیب دیدند.در واقع زنده ماندن ایشان یک معجزه بود ولی بعد از آن بسیار ناتوانند و در واقع به لحاظ فیزیکی مثل یک کودک شیرخوار هستند.اصلا بازداشت و نگهداری ایشان، فشار زیادی بر وی وارد می آورد.فشار خون او همیشه پایین بود ولی امروزکه فشارش را گرفتم بسیار بالا بود. برای همین به شدت نگران سلامتی او هستم.الان فشار سنگینی روی اوست. او الان فقط نگران خودش نیست، نگران وضعیت جامعه و انقلاب هم هست. در واقع آقای حجاریان زندگیش را در این راه گذاشته است.
توانستید صبحتی هم بکنید؟
نه؛ صحبت ها در حد سلام و احوالپرسی بود ولی صورتش مرتب از اشک خیس می شد.یعنی قیافه نشان می داد که به شدت از وضعیت پیش آمده متاثر و نگران است که خدای ناکرده اتفاقی برای ایران بیفتد.
ملاقات پشت شیشه بود؟
نه؛حضوری بود.
تنها بودید؟
نه با برادرشان و پسرم رفته بودیم.
مامورین هم بودند؟
بله؛بودند و دوربین گذاشته بودند. البته به نظر نمی رسید ضرب و جرحی شده باشند، ولی وضعیت شان اصلا خوب نبود. من نگران هستم که سکته بکنند. یعنی اگر خدای ناکرده مشکلی برایشان پیش بیاید اینها می خواهند چطور جوابگو باشند.
ایشان وقتی بیرون بودند خودشان می توانستند به تنهایی از عهده کارهای روزمره شان بربیایند؟
او با واکر راه می رود و با کوچکترین حرکتی زمین می خورد. این اتفاق بارها در خانه افتاده بود ولی حالا اگر این اتفاق در آنجا بیفتد بسیار سنگین تمام خواهد شد؛فرض کنید سرش به جایی بخورد؛آقایان چطور می خواهند جوابگو باشند. یا به هر حال با توجه به اینکه فشارش بالا رفته وغذای زندان هم غذای مناسبی نیست، اگر چربی خونش بالا برود بسیار خطرناک است.برایش آسپیرین گذاشته اند ولی آسپیرین می تواند باعث خونریزی معده شود،و اگر این اتفاق بیفتد معلوم نیست چه عواقبی به دنبال داشته باشد.حالا اگر بیرون باشند این چیزها قابل کنترل است ولی در آنجا نمی دانم چه خواهد شد.
داروی مخصوصی می خورند؟
بله، او داروهای زیادی می خورد از جمله داروی آرامبخش.روزانه ده تا قرص می خورند که حرکت های اضافه را کنترل کند. هر کدام از این قرص ها می تواند مصرف کننده را تا دو روز بخواباند.
الان این داروها را دارند؟
بله برایشان بردیم.
از کسانی که آنجا بودند نپرسیدید بردن کسی مثل ایشان برای چیست؟
آنها کاره ای نبودند؛مامورانی بودند که فقط آنجا بودند؛ بنده خداها آن هم مثل بقیه مردم.
با مسئولین تماسی گرفته اید؟مثلا با آقای مرتضوی که ظاهرا اداره این امور به ایشان محول شده؟
بله ؛آقای مرتضوی می گوید ایشان در حزب فعال بوده.خب این حزب که غیرقانونی نبوده.قانونی فعالیت می کرده.همه چیز شفاف بوده.ایشان هم در سال دو سه تا مقاله بیشتر نمی نوشتند که این مقاله هم در روزنامه هایی چاپ می شده که مجاز بوده.کار خاصی انجام نداده.
الان مهم ترین نگرانی شما در مورد آقای حجاریان چیست؟
من بیشتر نگران سلامتی ایشان هستم.یعنی از یک طرف مظلومیت ایشان خیلی من را متاثر می کند.یعنی اینکه چنین موجودی را ببرند باز جویی کنند و تحت فشار قرار دهند برای من خیلی خیلی رقت آوراست. نمی توانم تحمل کنم.من دلم نمی خواهد چهره کشورم را چیزی شبیه اسراییل ببینم که یکی از رهبران فلسطین را با وضعیت جسمی مشابه در زندان نگاه داشتند و وقتی هم بیرون آمد دوباره ترورش کردند.کشور من از این نظر کشور خوشنامی بود؛ من دلم نمی خواهد این چیزها را ببینم.یعنی اصلا این چیزها برای من باورکردنی نیست؛ برای این انقلاب همه ما زحمت کشیدیم؛ همه مردم زحمت کشیدند؛خود من یکی از این مردم. زندان رفتم. شکنجه شدم و زجر کشیدیم تا این سیستم آمد. سال های سال احساس خوشبختی می کردم.دلم نمی خواهد این چهره برای من مغشوش بشود.
آقای حجاریان می دانستند بیرون چه خبر است؟از درگیری ها و ... خبر داشتند؟
صدای الله اکبرها را می شنوند؛ ولی در جریان چیزهای دیگر فکر نمی کنم باشند. گفتند یک قران و یک مفاتیح دارند؛فکر نمی کنم در جریان چیز دیگری باشند. فقط از ما خواستند برایشان حافظ ببریم.
با شناختی که از آقای حجاریان دارید فکر می کنید اگر می فهمیدند که بچه های مردم اینطور در خیابان ها کشته می شوند چه حالی می شدند؟
من البته چیزی نگفتم تا حالش بدتر نشود ولی فکر می کنم گریه هایی که می کرد به خاطر همین چیزها بود. ایشان متاثرند نظامی که در ایجاد، تقویت و بقایش نقش داشتند،و می خواستند زوایایی را که در آن دچار مشکل بود اصلاح کنند،حالا دچار این وضع شده. این برایش خیلی دردناک است.
آقای حجاریان پیش از این ماجراها،به این انتخابات چه امیدی داشتند؟
ببینید این اتفاقات خیلی غیرمنتظره بود.او بیشتر منزل بود. دوستانش که سرگرم انتخابات بودند و او هم که نمی توانست این طرف و آن طرف برود.وقتی من از سرکاربه خانه بر می گشتم می گفت چه خبر؛می گفتم من که خبر خاصی ندارم ؛روزنامه ها را بخوان.می گفتم: چه می شود؟جواب می دادند:نگران نباش.درست می شود.حالا اینطور شد.من الان تنم از هر طرف زخم خورده. یکی وضعیت شوهرم؛یکی وضعیت جامعه. یکی وضعیت جوان ها را می بینم. واقعا دلم می خواهدببینم که این نظام به صراط مستقیم برگردد.
چطوری ممکن است؟
اگر عقل ها جمع بشود،عملی است. بارها از این اتفاقات افتاده ولی با تدبیر جمعی حل شده.
ولی الان خون بچه ها این وسط است
آن بچه ها همگی آرزوی اصلاح امور را داشتند واگر این اصلاح اتفاق بیفتد خون آنها پایمال نخواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر