منبع خبر سایت میزان پرس است
روز شنبه بیست ژوئن دو هزار و نه
به من مسئولیت داده شده است که به دنیا بگویم در ایران چه اتفاقی دارد می افتد. ستاد آقای میرحسین موسوی، کسی که مردم ایران می خواهند او رئیس جمهورشان باشد، از من خواسته اند که این کار را انجام دهم. آنها از من خواسته اند که بگویم که چطور ستادهای آقای موسوی توسط افراد لباس شخصی مورد تهاجم و تخریب قرار گرفت. از من خواسته اند که بگویم چطور فرماندهان نظامی به او دستور داده اند که باید ساکت بماند. از من خواسته اند که به مردم بگویم در خیابان ها باشند، چرا که سیستم اطلاع رسانی مختل شده.
مردم خواهان رای گیری دوباره هستند. چرا که فراتر از یک تقلب اتفاق افتاده است. این نقطه حساس در تاریخ ماست. در ۳۰ سال گذشته از انقلاب سال ۱۹۷۹ ما ۸۰ درصد دیکتاتوری و فقط ۲۰ درصد دمکراسی داشته ایم. ما دیکتاتوری داریم، چرا که یک نفر مسئولیت ایران را بر عهده دارد و آن یک نفر رهبر است. که اول خمینی و در حال حاضر خامنه ای است. او ارتش، روحانیت، سیستم قضایی، مدیا و همچنین پول نفت را تحت کنترل دارد.
و اما در مورد آن ۲۰ درصد دمکراسی: انتخاب خاتمی و اصلاح طلبان در یک دوره مجلس و این واقعیت که شخصی مثل موسوی می تواند در انتخابات حضور یابد.
اما از جمعه گذشته این ۲۰ درصد دمکراسی هم از بین رفته است. خامنه ای اعلام کرد که احمدی نژاد برنده انتخابات بوده و هرکسی که با این مسئله مخالفت کند مورد سرکوب قرار خواهد گرفت. مردم می خواستند که در چهارچوب قانون تظاهرات کنند اما مقامات به آنها اجازه ندادند. این برای اولین بار است که ما پس از ۳۰ سال، میلیون ها نفر را بدون اجازه رهبر در خیابان ها می بینیم. مردم ایران در حال حاضر گرد هم می آیند تا برای کسانی که کشته شده اند عزاداری کنند. مردم ایران فرهنگی دارند که شهادت را خیلی متعالی می داند، مردم ایران امروز برای کسانی که روز سه شنبه مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند دور هم جمع شده اند و اگر این کشتار ادامه یابد این گردهمایی ادامه خواهد داشت. و چرا مردم ایران نمی خواهند که احمدی نژاد رهبر آنها باشد؟ زیرا او چیزی جز بلندگوی خامنه ای نیست. اوضاع اقتصادی برخلاف ۲۸۰ میلیارد دلار درآمد نفتی، بدتر شده است. آزادی های فردی و اجتماعی بسیار محدودتر از دوران خاتمی است و دنیا به ما به عنوان یک ملت تروریست که به دنبال جنگ است نگاه می کند.
هنگامی که خاتمی رئیس جمهور ایران بود، بوش رئیس جمهور آمریکا بود. در حال حاضر آمریکایی ها اوباما را دارند و ما یک نسخه از بوش را. ما به یک اوباما احتیاج داریم که بتواند راه حل هایی را برای مشکل کشور پیدا کند. با وجود آن که قدرت همچنان در دست خامنه ای خواهد بود اما رئیس جمهوری مثل موسوی می تواند استبداد را تخفیف دهد.
بعضی ها معتقدند که این اعتراضات کمرنگ خواهد شد، چرا که کسی آن را رهبری نمی کند. تمام نزدیکان موسوی دستگیر شده اند و ارتباط او با جهان خارج محدود شده است. مردم فقط از طریق حرف های دهان به دهان به خیابان ها می آیند، چرا که تلفن های موبایل و اینترنت آن ها بسته شده است. ادامه گردهمایی آن ها نشان می دهد که آن ها چیزی بیش از یک انتخابات می خواهند. آن ها آزادی می خواهند و اگر به آنها داده نشود ما با یک انقلاب دیگر مواجه خواهیم شد.
۳۰ سال پیش در دوران انقلاب قبلی، ما از همدیگر حمایت می کردیم. وقتی پلیس از گاز اشک آور استفاده می کرد، برای خنثی کردن اثر آن آتش روشن می کردیم. مردم ماشین های خود را به آتش می کشیدند تا دیگران را نجات دهند. از آن موقع دولت سعی کرده است، تا مردم را از هم جدا کند، مثل دریایی که قطره قطره شده باشد. آن چه ما از دست دادیم "با هم بودن" بود. در ماه گذشته ما همدیگر را از نو یافتیم.
تمام نیروهای مسلح در ایران تنها برای سرکوب یک شهر کافی هستند و نه کل یک کشور. بعضی می گویند که موسوی نمی تواند چیزی را عوض کند، چرا که او خود قسمتی از این سیستم است. این تا حدودی درست است چرا که آنها نمی گذارند کسی که متعلق به حلقه آنها نیست بتواند در یک مقام برتر قرار گیرد، اما تمامی اعضای یک خانواده مثل هم نیستند و در مورد موسوی هم باید دانست که او در این سال ها عوض شده است. قبل از انقلاب او یک روشنفکر مذهبی و یک هنرمند بود که انقلابی بود، اما از ملاها حمایت نمی کرد. چرا که او شاگرد دکتر شریعتی بود.
بعد از انقلاب هنگامی که تمام روشنفکران مذهبی و حتی روشنفکران چپ از خمینی حمایت می کردند او برای ۸ سال نخست وزیر بود. اقتصاد وضع ثابتی داشت و او نه دستور کشتن مخالفان را صادر کرد و نه فاسد شد. برای خنثی کردن قدرت او مقام نخست وزیری از قانون اساسی برداشته شد، و او از سیاست رانده شد.و موسوی به دنیای هنرمندان بازگشت.
در کشوری که احزاب سیاسی واقعی وجود ندارند، هنرمندان می توانند مثل یک حزب عمل کنند. هنرمندان از خاتمی حمایت کردند و اینک هم از موسوی حمایت می کنند.
در حال حاضر موسوی یک اصلاح طلب است. او اینک گاندی را می شناسد، قبلا او فقط چه گوارا را می شناخت. اگر او قدرت را از طریق خشونت به دست آورد آن را باید با خشونت هم حفظ کند. به همین دلیل مردم ایران یک انقلاب سبز راه انداخته اند که با صلح و دمکراسی تعریف می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر